دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

شکارلحظه ها از ماه وخورشید مامان وبابا

سلام گل دخترهام قول داده بودم بیام برا گذاشتن عکس که امروز خدا به خواهد چند تا عکس قشنگ از شما فسقلیها میزارم مهرسا باموهای فشن مهرسا با کلا ه بچگی مهدیس این هم خود مهدیس مهرسا وکارجدیدش زبونش میاره بیرون تنبیه مهرسا موقع مشق نوشتن مهدیس مهدیس موقع نوشتن مشقهاش چشمها رو باید بست جور دیگر باید دید مهدیس وباباحامد درحال بادبادک بازی مهدیس ومهرسا ومحمدحسین وزهرادرپارک این عکس 3تایی میخواستم بندازم عموسعید (شوهرخاله لیلا) با مهدیس شوخی میکرد فیگور مهدیس وزهرا عکس مهدیس ومهرسا بعد از 3روز مریضی مهرسا که ...
16 مهر 1392

این روزهای پاییزی با ماه وخورشید

سلام نفسهام  سلام گل دخترهام   شرمنده نتونستم بیام برا نوشتن از بس درگیر درس مهدیس جیگر هستم از طرفی هم مهرسا نازم مریض بودی مامان فدات بشه 3روزبودبیرون روی شدید داشتی که خداروشکرخوب شدی ازاون طرف دوباره مریض شدی اخه روز جمعه به اتفاق خاله لیلا وبچه هاش رفتیم پارک که موقع برگشت متوجه شدم شما بی حالی بعد هم آخر شب تب کردی تا الان هم هنوز خوب نشدی دیروز بردیمت دکترت گفت ویروس هست باید مدت  درمانت طی بشه  که خدا کنه زود زود خوب بشی عشقم اندر احوالات این روزها بگم که مهرسا خانم تازه گیها یادگرفتی بای بای کنی کارجدید دیگه که یادگرفتی   این هست که زبونت رو در میاری ومثل آبج...
14 مهر 1392

جشن عقد ماه وخورشید

          کوچه هاخوشحال وخندان جشن عقدماه وخورشید آسمان هم نورباران روی لبهامیکند گل غنچه های سرخ لبخند نورماه ونورخورشید می خوردآهسته پیوند مهرزهراریشه دارددردل پاک مولا باغی از گل میشکوفد ازنگاه گرم زهرا سالروزعروسی حضرت علی (ع)وحضرت زهرا(س)مبارک باد       ...
14 مهر 1392

عکسهای ماه وخورشید مامان وبابا در ماه مهر

مهرسا در حال تلاش برای بلند شدن از پاهای من مدل جدید نشستن مهرسا مهدیس مشغول خوردن سیب زمینی وتماشایی شیطونیهای مهرسا فسقلی حمله ورشدن مهرسا به وسایل مدرسه مهدیس وقتی مهدیس جلو مهرسارومیخوادبگیره شکارلحظه هاازسه تپل خونه مامانی وقتی غزل متعجب از کارهای مهرسا غزل زمانی که مهرسا رو سرگرم میکنه این هم مهدیس ومهرسا روز جمعه درحمام مشغول بازی که بابا حامد ازتون این عکس روگرفت عاشقتونم عزیزهای دل مامان وبابا ...
6 مهر 1392

این روزهای ماه مهر باماه وخورشید مامان وبابا

سلام قندعسلهام سلام به دردونه های خودم از بس این چند وقت درگیرکارهای مدرسه مهدیس هستم وقت نمیکنم بیام برانوشتن وبلاگتون عزیزهای دلم این مدت باید مامان رو ببخشید آخه حسابی سرگرم کارهای مهدیس هستم کل هفته که خونه بودیم ودرگیر درس مهدیس آخه معلمتان از روز اول شروع کرده به درس دادن ومشق دادن دیگه حسابی سرگرم کارهای شما قلقلی خانم هستم یه پنجشنبه که تعطیل بودی رفتیم خونه مامانی وتا شب اونجا بودیم مهدیس جونم شماهم   با دخترخاله هات  حسابی سرگرم بودی مهرسا جونم ازحال وهوای این روزهات بگم که هرروز صبح با صدای مهدیس از خواب پامیشی ومهدیس که باسرویس میره مدرسه شماهم پشت سرش...
6 مهر 1392

مهدیس ماه مامان وباباکلاس اولی شد

سلام دخترهای نازم همه انرژی ما همه امیدمابه زندگی اومدم بنویسم از این که دختر بزرگم ماه خودم بالاخره کلاس اولی شد هورررررررررررررررررررررا       الهی دورت بگردم که خانم شدی .بزرگ شدی انگار همین چند وقت پیش بود  که شما2ماه نیم بود که بابازگشایی مدارس من وبابا میگفتیم کی میشه  دخترمون بزرگ بشه بره مدرسه آخه چقدر زود  گذشت نمیدونم یعنی میشه زمانی برسه وشما زمان دانشگاه رفتنت باشه آخه مهرساقلقلی اون موقع برا خودش خانمی شده هههههههههههه من باز رفتم تو خیالات          دیروز مصادف 31شهریو ماه و مهدیس نازم رفتی مدرسه ...
1 مهر 1392

رفتن ماه مامان وبابا به اردو شکوفه ها

سلام سلام به دخترهام عزیزهای دلم مهدیس جونم امروز شما رفتی اردواز طرف مدرسه اونم  اردو شکوفه ها در پارک پردیسان صبح ساعت 7وربع از خونه راه افتادیم ورفتیم بیشتر بچه ها اومده بودن از اونجا که شما نازنازی چون پیش دبستانی رفتی پارسال کلا غریبی نکردی وخیلی راحت از من جدا شدی ورفتی داخل حیاط مدرسه اونجا هم ناظم ومعلم پرورشی به ما گفتن برید میخوایم دانش آموزان رو کلاس بندی کنیم ومن بعد از حدود یک ربع اونجا موندن اومدم خونه وقتی برگشتم مهرسا قلقلی پاشده بود وکلی گریه میکرد وبهونه من رو میگرفت حدود ساعت 1ونیم اومدم سمت مدرسه دنبالت وبرات گل خریدم شماهم با دیدن من کلی ذوق کردی وبعد انداختن عکس داخل مدرسه برگشتیم خونه باباحامد هم...
29 شهريور 1392

پایان 8ماهگی مهرسا جونم

سلام عزیزدلم دختر مثل خورشیدم شرمنده مامانی دوروز باتاخیر اومد برا تبریک آخه سیستم نی نی وبلاگ قطع بود هر چی مطلب مینوشتم به ثبت نمیرسید خب بگذریم حالا که خدا روشکر درست شد     عزیزمامان وبابا شما 8ماهت تموم شد           درست 8ماه در کنار ماهستی چقدر از بودن درکنار تو احساس خوشبختی میکنم وقتی به مهدیس وتو نگاه میکنم میفهمم زندگی تمام لحظاتش باشماها چقدر قشنگه عزیزدلم برات بگم از کارهای که این چندوقت میکنی تازگی هاکه یادگرفتی بری سمت درب خونه وهی بگی باباده ده :یعنی بری بیرون کلاعاشق بیرون رفتنی دددددد :دست دست صدای آهنگ که...
29 شهريور 1392

عکسهای ماه وخورشید در بهشت مادران

سلام قندعسلهام بالاخره رفتیم بهشت مادران واونجا دوستانمون دیدیم چقدر خوش گذشت جای همه مامانهای که نبودن خالی خلاصه قرارشد بازهم قرار بزاریم الان اومدم برا گذاشتن عکس و برم چون خیلی خستم     این هم یه سری عکس  از شما نی نی ها ومامانها مهرسا وآیلین مهرسا وآیلین وطاها     این هم مهرسا قرطی     این هم مامانها ونی نی نازشون برم تا بعد بای بای ...
25 شهريور 1392