دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

یک معجزه

سلام به نفسهای خودم اومدم این معجزه رو بنویسم برم آخ که هنوز بایادآوریش میمیرم زنده میشم از کجا بگم امروز کلا یه روز خوب بود مهرسا جونم شما تاحدود ظهر خواب بودی بعدازظهر هم که مهدیس نازم از خونه عمه برگشتی تا شب هم که بابا بیاد کلی با2تاتون بازی کردم بعد از اومدن بابا وخوردن شام کمی میوه اوردم حدود ساعت 11 ربع بود داشتیم میوه میخوردیم وبابا هم مشغول تماشای برنامه 90بود یکدفعه ازشما  مهرسا غافل شدم دیدم عشقم همه عمرم  کبود شده نگو یه تیکه از سیب  من دستت بوده وخوردی وای داشتم میمردم فقط دادمیزدم وحضرت عباس صدا میکردم وای چه لحظه بدی بود خیلی داغون شدم اون لحظه باباحامد&nb...
5 شهريور 1392

آخرین روزهای مرداد واولین روزهای ماه شهریورباشما ناز نازیهای خودم

سلام به قند عسلهام به تاج سرهام نتونسته بودم بیام برا آپ کردن وبلاگتون آخه حسابی سرگرم بودیم این روزها اول از همه بگم مهرسا خانوم قندی اولین جشن نامزدی دوشنبه 28مرداد رفتیم به اتفاق هم اولش شما رفتی پیش بابای تا من ومهدیس اماده بشیم حدود نیم ساعت بعدش گرفتمت ازباباحامد کلا توسالن  خوب بودی خدا روشکر اذیتم نکردی وواکنشت به اهنگ وسروصدا زیادنبودوکلا همه اش دست میزدی ودیگران بادیدن کارهات ذوق میکردن آخرشب هم من به اتفاق شمادوتا فسقلی ها رفتیم خونه عزیز من(مادربزرگ) وشب اونجا بودیم به اتفاق فامیلهای من وخاله ها آخه یه چندسالی بود این جوری زن هادورهم جمع  نشده بودیم تاروز سه شنبه هم اونجا بودیم وش...
4 شهريور 1392

عکسهای این چند روز

مهرسا در نامزدی مهدیس در شب نامزدی مهدیس وشایان ومهرسا وماهان وتینا در خونه عزیزمن مهرسا وماهان مهدیس وشایان وتینا   مهدیس وآیلار ومهرساوآیداخونه دوست من(خاله سمیه) این عکس هم دلم نیومد نزارم مهرسا باکلاه استخر مهدیس این هم عکسهای این چند روز الان هم برم برا لالا صبح میام برا گذاشتن یه سری عکس جدید شب بخیر نازنازیها مامان وبابا ...
4 شهريور 1392

پایان هفت ماهگی مهرسا نازنازی

سلام نازنازهای مامان الهی فدای خندهاتون بشم الان که دارم این مطلب مینویسم دو تا تون مثل فرشته های کوچیک خوابیدین از بس دیروز خسته شدید آخه دیروز رفتیم دکتر مرندیان برا چکاپ کامل برا شما فسقلیها  قرار بود امروز بریم که به دلیل کار باباحامد 1روزجلوتر رفتیم که آقای دکتر گفت الحمدالله همه چی طبیعی هست وباید دیگه از فردا کم کم به مهرسا برنج با عصاره گوشت ویامرغ بپزم بدم خوب خداروشکر مهرسانازنازی هم دیگه غذاخورشد بعدازاونجاهم رفتیم خیابان بهاربراخرید لباس برا شماوروجکها که 2تالباس جینگیلی برا مهرسا خریدیم یه  دست شومیز یه دست هم لباس عروسکی مامان فدات بشه که وقتی پوشیدی مثل عروسک شدی  یه ...
27 مرداد 1392

خدایا صدهزارمرتبه شکر

مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد...   محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت ... دوستان همه به سلامتیش یکی یه دونه صلوات بفرستین الهم صل علی محمد و ال محمد عکس های محمد طاها (یک ساعت پیش خدایا صدهزارمرتبه شکر هرچی الان بگم نمیتونه احساسم رو بیان کنه از این که این خبر تووبلاگ محمدطاهادیدم وچقدر خداروشکرکردم  محمد طاهای عزیزاین رو بدون دعای تمام ملت ایران پشت سرت بود انشالله همیشه سربلند وسرزنده باش الهی آمین یارب العالمین ازطرف مامان مهدیس ومهرسا ...
27 مرداد 1392

اولین رفتن به کوه مهدیس ومهرسا

سلام به قند عسلهام به دخترهای نازم امشب یه کوچولو وقت دارم بیام بنویسم از خاطراتتون آخه این هفته حسابی درگیرم از یه طرف فردا پایان 7ماهگی مهرساقلقلی هست باید بریم برا گرفتن قد ووزن از یه طرف هم کلی مهمونی تواین هفته دعوتیم که فکرنکنم بتونم بیام برا نوشتن خاطراتتون فقط خداکنه بتونم وقت کنم بیام برا عکس پایان 7ماهگی قلقلی مهرسا خب بنویسم از رفتن به کوه باشما نازنازیها روز جمعه قرار بود مهدیس وباباحامد برن به کوه البته با پسرعموبابا(عمومهدی)ومیلاد پسرش پنجشنبه شب باباحامد لوازم رفتن به کوه آماده کرد ومهدیس نازنازی هم از ذوق رفتن به کوه سریع رفت خوابیدآخه قراربود ساعت 5صبح حرکت کنید صبح جمعه من برانماز صبح بلند شد...
27 مرداد 1392

مسابقه نی نی وبلاگ تموم شد

سلام عزیزهای دلم بلاخره نتایج مسابقه نی ین وبلاگ اعلام شد یعنی روز عید فطر ولی از اونجا که من خیلی سرم شلوغ بود نتونستم بیام ببینم خب این مسابقه هم تموم شد وعده ای نی نی بامزه برنده شدن بهشون تبریک میگیم امیدوارم دفعه دیگه شما نفسهای من برنده مسابقه باشید از همینجا هم تشکر میکنم از تمام کسانی که در این مسابقه به شما رای دادن دوستون داریم مهدیس ومهرسا     ...
24 مرداد 1392

عکسهای نازنازی های مامان وبابا در این چند روز

سلام گل دخترهام شرمنده روی مثل ماهتونم قراربودبیام یه سری عکس بزارم که وقت نشد آخه از موقعی که نی نی عمه انسیه به دنیا اومده تقریبا ماهر روز خونه باباجون اینها هستیم آخه مهدیس خانم شما عاشق زهرا طلاشدی ازبس مامانی عمه انسیه رو دوست داری نی نی شم برات عزیزه عیدفطر هم که اومد ومانبودیم رفتیم باغ خاله الهه اینها دماوند و2روز تعطیلی اونجاگذروندیم که خداروشکرخیلی بهمون خوش گذشت مهدیس جیگرم که از موقع رفتن همش توباغ بودی مشغول بازی تا موقع برگشتن مهرسانازنازی هم که حسابی اونجا دلبری کردی وکلی شما باحلما خوشگله اونجابهتون خوش گذشت  الهی عمه فداش بشه (خودم)که انقدر بامزه شده که هرکس  دلش میخوادبخورتش خب ...
24 مرداد 1392

شهادت امام علی (ع)

سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژده پایان شب هجران است این سحرگاه سحرگاه وصال یار است تا سحر دیده حق بین علی بیدار است تا سحر زیر لبش زمزمه دارد مولا زیر لب ناله یا فاطمه دارد مولا ای سفرکرده ببین همسفرت می آید یار و همسنگر خونین جگرت می آید خون دل خوردن و صبر است پس از تو کارم فاطمه جان هوس روی پیمبر دارم بی فروغ رخ تو لیل و نهارم تار است قاتل همسر تو میخ و در و دیوار است یاد داری که چسان دست علی را بستند پیش چشمان ترم پهلوی تو بشکستند تو الف بودی از جور و ستم دال شدی بهر یاری من از کی...
14 مرداد 1392