دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

این روزها با شما ماه وخورشید زندگیم

سلام دخترهای قشنگم  چقدردلم تنگ شده بود برا وبلاگ نویسی مثل اون موقع ها که از تک تک روزها ودقیقه ها یکارهاتون مینوشتم  این روزها خیلی اتفاقات افتاده  گاهی شیرین گاهی تلخ  ولی باشماهاکه هستم تلخی هاش فراموش میکنم  این روزها با وجود این گوشی های اندروید واینستا  اینکه بیام پای لب تا پ بیشتر تو اینستا مطلب میزارم  گاهی ازشما  گاهی ازدلنوشته هام  گاهی از نوشته های ماندگار  خلاصه اوقات خودم رو یه جورهای پر میکنم  بگذریم که انقدر باشماهاسرگرمم که اوقات خالی توروزهام ندارم اگرم ...
5 ارديبهشت 1395

ماه وخورشید زندگیم مهدیس ومهرسا

سلام عزیزهای دلم  دخترهای قشنگم  الهی فداتون بشم که نفسم به نفس شمابنده  خیلی مامان بدی شدم نه به اون وقع که زود زود میومدم براتون مینوشتم نه به الان  که انقدر دیر به دیر میام خوب چه میشه کرد گرفتاری ها زیاد شده مهرسا فسقلی روز به روز بزرگتر وکارهاش هم زیادتر  جونم براتون بگه از این چند وقت که نبودم  ما تو ماه خرداد بود که اسبا کشی کردیم واومدیم خونه جدید  اومدیم سمت محله قدیمی خودم جایی که  تمام خاطرات بچگیم وتمام دوران مدرسهام رو اینجا گذروندم خلاصه  اینکه نزدیک شدیم به  خونه مامانی اینها و چندتا کوچه فاصله داریم  الان تواین مدت که ...
3 شهريور 1393

آغاز سال جدید 93 با ماه وخوسید مامان وبابا

سلام دخترهای نازم   شرمنده روی ماهتونم میدونم مامان خیلی بدی هستم   حدود 1ماه 9روزهست ازسال جدید میگذره ومن تازه تونستم بیام برا تبریک عید   عزیزهای مامان به خدا خیلی سرم شلوغه میدونم نازنینهای من یه قراری   گذاشته بودم بین خودم   باشماوروجکها که زود زود بیام وخاطرات قشنگ شما وروجکها رو ثبت کنم ولی   چه میشه کرد امان از   گرفتاری انقدر این روزها زود گذشته که دیشب بعد چند وقت تونستم بیام نت   ووبلاگ شما سرزدم دیدم   وایییییییییییییییی خیلی وقته تنتونستم بیام ازاون موقع تاالان عذاب جدان دارم     حسا...
9 ارديبهشت 1393

روزهای زیبای اسفندباماه وخورشید مامان وبابا

سلام به دخترهای نازم عزیزهای دلم الهی قربونتون برم نفسهام من پیش خودم قرارگذاشته بودم بیام هر هفته از خاطرهاتون بنویسم ولی انقدر این روزها سرم شلوغه که حسابی شرمنده شما گل دخترهام میشم امیدوارم روزی برسه که دیگه خود مهدیس بتونه بنویسه ومن خیالم راحت بشه  اگر خودمم نمیتونم بیام حداقل یکیتون  هست خاطرهای این روزهای قشنگ رو به ثبت برسونه     خلاصه جونم براتون بگه که حسابی این روزها سرم شلوغه از طرفی ماه بهمن تموم شد ووارد ماه اسفند شدیم ماهی که با ورود بهش میفهمیم نزدیک عید شده همه دل نگران عیدوکارهای عیدهستن ماهم همین طور حسابی مشغول خرید لباس خرید برا شب عید هستیم&n...
11 اسفند 1392

روزهای قشنگ زمستان به روایت تصویر از ماه وخورشید مامان وبابا

دخترهای گلم ازاونجا که چندوقتی میخواستم بیام عکس بزارم ووقت نشد امروز اومد تا اونجا که وقت میشه عکسهای شما فسقلیها رو بزرام این هم چندتا عکس بود از روز جمعه گذشته که رفته بودیم دنیایی بازی این عکس برا ساعت 7 صبح هست زمانی که مهرسا فسقلی پاشده وپا کرده توکفش مهدیس مهدیس زمانی که مامان مهرسا میشه اولین برف زمستانی پشت بوم خونه مامانی مهدیس وزهرا ومحمدحسین یه شب برفی پارک داراباد مهرسا تویه شب برفی درپارک داراباد این هم مامان احسانه باشما فسقلیها این هم باباحامدوفسقلیها این هم عکس آخرازمهرسا درحال رقصیدن ساعت 1نصف شب چه روزگاری د...
20 بهمن 1392

اتفاقات ماه بهمن ماه وخورشید مامان وبابا

سلام سلام به نازدخترهام تاج سرهام دیگه مامان نمیتونه بیاد زود زود وب براتون بنویسه از بس مشغول شمادوتافسقلی هستم دیگه متوجه نمیشم که روزم کی  شب میشه وشبم  کی روز کل روزهای هفته درگیر درس مهدیس جونم آخه درسهای ریاضیت به جاهای سخت سختش رسیده وباید باهات بیشتر تمرین کنم یه روز جمعه هم که خونه هستیم یا باهم میرم گردش یا استراحت میکنیم خلاصه که حسابی درسهای شما فسقلی خانم وقت گیر راستی این  روتایادم نرفته بگم شماخانم خانوما کارنامه ترم اولت هم گرفتی که نمره ای توصیفی که داخل کارنامه هست خداروشکر تمام درسهات رو بسیار خوب گرفتی  الهی قربونت برم  بااین که من خیلی وقت نمیکنم...
12 بهمن 1392

تولد کفشدوزکی مهرسا

    عاشق این عکستون  هستم         این هم از آخرین عکس که میتونستم بزارم محبت مهدیس به مهرسا     آخه مهدیس خیلی خوشحال بود به خاطر کادوهای که دیگران براش اورده بودن همچنین مجموعه    کتابهای که من وبابا براش خریده بودیم و5تا النگو براش وبرا  مهرسا فسقلی    هم یه دستبند طلا باطرح کفشدوزک خریده بودیم     خب این هم از عکسهای تولد الان بهتره برم تابعد فعلا بای بای ...
30 دی 1392

تولدخورشیدمامان وبابا مهرسا

سلام سلام  صدتاسلام تولدمهرساخانم مبارک     ایشالله دخترنازم خورشید من 120 ساله بشی        بالاخره شماهم        سال شدی روزتولدت 27 دی ما ه بهترین روز بعدازتولدمهدیس هست خلاصه جونم براتون  بگه از تولد حسابی سرم شلوغ بودتاجایی که بعضی ازمهمونهام رو فراموش کردم دعوت کنم وحسابی شرمندشون شدم امیدورم ازدستم ناراحت نشن روز تولد که شمابرعکس روزهای دیگه صبح زودپاشدی ومن روحسابی کلافه کردی منم کلی کارهام مونده بود حلاصه اگرکمکهای خدیچه خانم وعمه انسیه مهربون نبود من نمیدونستم باوجود شماوروجک چه کنم جش...
28 دی 1392

اتفاقات دی ماه برا ماه وخورشید مامان وباابا

سلام سلام به گل دخترهام نفسهای خودم شرمندتونم عزیزهای دلم  قراربود بیام زودزودبراآپ کردن       وبلاگتون ولی چه میشه کرد این چندوقت حسابی درگیر کارهای تولد مهرسافسقلی بودم وهستم امشب  یه کوچولو وقت کردم بیام تا یه مقداربنویسم ازروزهای که گذشته وتعدادی عکس بزارم کلا از این 23 روزی که ازماه دی  گذشته من هرروزتونت براشمامهرساخانم دنبال تم تولدبودم      که به کمک خاله فاطمه دوست خوبم تونستم بامامی مریمی آشنابشم وتم کفشدووزکی شمارو درست کنه وبرام بفرسته که از همین جا ازش خیلی خیلی تشکر میکنم   وبرای خودش وگل پسرش سلامتی آرزو میکنم ...
24 دی 1392