روزهای زیبای اسفندباماه وخورشید مامان وبابا
سلام به دخترهای نازم عزیزهای دلم
الهی قربونتون برم نفسهام من پیش خودم قرارگذاشته بودم بیام هر هفته از
خاطرهاتون بنویسم ولی انقدر این روزها سرم شلوغه
که حسابی شرمنده شما گل دخترهام میشم
امیدوارم روزی برسه که دیگه خود مهدیس بتونه بنویسه ومن خیالم راحت بشه
اگر خودمم نمیتونم بیام حداقل یکیتون هست خاطرهای این
روزهای قشنگ رو به ثبت برسونه
خلاصه جونم براتون بگه که حسابی این روزها سرم شلوغه از طرفی ماه بهمن
تموم شد ووارد ماه اسفند شدیم
ماهی که با ورود بهش میفهمیم نزدیک عید شده همه دل نگران عیدوکارهای
عیدهستن ماهم همین طور حسابی مشغول خرید لباس
خرید برا شب عید هستیم آخه من هرسال اول خرید برا عید میکنم بعد
سرفرصت مشغول تمیز کردن خونه وجمع وجور وسایل میشم
خلاصه که امسال نسبت به سالهای پیش یه 1هفته ای زودتر خریدهامون
انجامم دادیم به قول مهدیس مامان ذوق داریم
از این حرفهابگذریم جونم براتون بگه که مهدیس جونم شما دوباره گوش دردت
شروع شد وحدود 5روز نرفتی مدرسه دوباره بردمت
دکترخودت وگفت گوشت عفونت شدیدداره وباز دارو وبازشماگریه
ونهههههههههههههه
عشق مامان چیکارکنم توهنوزکه هنوز هست باخوردن دارو مشکل داری ومنم
مجبورم با دادوفریاد بهت دارو بدم
خداکنه زودزود این
اخلاقت عوض بشه ومثل مهرسا عاشق خوردن دارو بشی آخه مهرسا
فسقلی تامیخوام به مهدیس دارو بدم میدو میاد ومیگه( اده اده)
یعنی به من هم دارو بده . من هم یه قاشق کوچیک میارم وکمی بهش دیفن
میدم خواستم یه دفعه سرشما نازنازی خانم کلک بزنم
وجایی دارو اب بدم که شروع کردی به گریه ومتوجه شدی یعنی کلا عاشق
تلخی ومزه دارو هستی این هم یه جورش دیگه .
از کارهای این روزهای مهرسا جونم بخوام بگم که حسابی شیرینی کاری یاد
گرفتی ومارو سرگرم کردی اول ازهمه صبح که
ازخواب پامیشی میدوی میری سمت کنترل تلویزیون ودی وی دی ومیاری به
من یا بابا میدی ومیگی( ازا) یعنی بزار اونهم چی
سی دی خاله شادونه به قول مهدیس که دیروز میگفت مامان دلم میخواد این
سی دی خاله شادونه رو خرد کنم دیگه صداش رومخم
هست من وبابا هم کلی متعجب از این حرف زدن شما
بعد ازاون حدود 1ساعتی با خاله شادونه سرگرمی ولی درهنگام پخش اون به
خراب کارهای خودت همجنان مشغولی به قول گفتنی
یک ربع اولش ارومی ولی بعدش اتیش میسوزونی اول ازهمه میری سراغ جای
کشها وگلسرهای مهدیس وازاتاق میاری بیرون
وشروع میکنی دور کل اتاق ریختن باید تادونه اخرش هم ازجاش دربیاری تابهت
هم حرفی بزنم میگی (چیه چیه )انچان بامزه میگی
که دلم میخواد گازت بگیرم ومن هم که بچه ذلیل تسلیم شما وروجک میشم
ودیگه حرفی باقی نمیمونه
بعد میری سراغ لگوهات ویکم با اونها سرگرمی وقتی از بازی با اینها خسته
میشه میری سمت دوچرخه ات واشاره میکنی سوارت
کنم (ایاایا) که اگر مهدیس جونم خونه باشه من شانس اوردم وگرنه مجبور
حدود نیم ساعت شما فسقلی خانم رو دوراتاقها بچرخونم
که دراین زمان
هست که کفری میشم آخه کمتر از نیم ساعت هم قانع نیستی وبعد که
خسته بشی میری سمت اتاقتون وصدام میکنی (ما ما)من هم
متوجه میشم میخوای بااسبا ب بازیهای داخل کشو بازی کنی ومیام کشو رو
باز میکنم تا بازی کنی فقط دراین مواقع یه مشکل اونم
میگی تواتاق پیش من بشین وکافی من برم سمت آشپزخونه یا جای دیگه
اون موقعه هست که میزنی زیر گریه تازگی هام یه جوری
گریه مکنی که حدود 10دقیقه طول میکشه این جوری نبودی ولی نمیدونم
چقدر حساس شدی ودیگه کلا ازبازی کردن پشیمون میشی
وآویزون من هستی تا زمانی که بهت ناهار بدم ولالا کنی ودوباره بعدازظهر
تکرار کارهای شما فقط بااین تفاوت زمانی که مهدیس
خونه هست ومشغول نوشتن مشقهاش هست شما کمی آرومتری چون یه
مداددستت میگیری وکتابت رو خطخطی میکنی
دیگه این که شمانازنازی خانم تاصدای اذان رو میشنوی دستهات رو بلند
میکنی ومیگی الاااااااااا.به زبون خودت صلوات میفرستی
راستی این بگم شما دندون کرسیت هم دراومد
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دیگه خانم خانم ها بزرگ شده
خلاصه که حسابی روز وشبهامون با وروجک بازیهای شماها وشیطونیات
میگذره .
مهدیس جونم شما هم تواین هفته نشانه (ه)رو یادگرفتی ودیگه میتونی اسم
خودت ومهرسا روبنویسی
به خاطر همین یه جعبه شیرینی
گرفتی بردی کلاست وپخش کردی بین دوستانت
خب این هم از کارهای شما وروجکها الان هم برم تا کمی به کارهام برسم اگر
وقت بشه میام ویه تعداد عکس از این روزهای شما
نازنازیها میزارم فعلا بای بای تابعد