این روزها با شما ماه وخورشید زندگیم
سلام دخترهای قشنگم
چقدردلم تنگ شده بود برا وبلاگ نویسی مثل اون موقع ها که از تک تک
روزها ودقیقه ها یکارهاتون مینوشتم
این روزها خیلی اتفاقات افتاده
گاهی شیرین گاهی تلخ
ولی باشماهاکه هستم تلخی هاش فراموش میکنم
این روزها با وجود این گوشی های اندروید واینستا
اینکه بیام پای لب تا پ بیشتر تو اینستا مطلب میزارم
گاهی ازشما
گاهی ازدلنوشته هام
گاهی از نوشته های ماندگار
خلاصه اوقات خودم رو یه جورهای پر میکنم
بگذریم که انقدر باشماهاسرگرمم که اوقات خالی توروزهام ندارم اگرم
باشه یا بایدکارهای خونه رو بکنم یا به
تکالیف مهدیس رسیدگی کنم .
مهدیس قشنگم به سن تکلیف رسیده
طبق قولی که به خودم داده بودم
الحمدالله تونستم برات جشن قشنگی بگیرم
جشنی که همیشه آرزوش رو داشتم
خیلی درموردش توضیح نمیدم چون خودت خداروشکر بزرگ شدی ودیگه
متوجه میشی چقدر تواین مدت زحمت کشیدم
فقط عشقم ماه من
ازخدا میخواهم حالا که به سن تکلیف رسیدی ودر جشن بندگیت باخدای
خودت احدوپیمان بستی
هیچ وقت هیچ زمان
اگر من بودم یانبودم
مامانی توزندگی دروغ نگی
دورغ پایه تمام بدیها ست
مامانی دختر باایمانی باش وتوتمام شرایط زندگی راست بگو هرچند به
ضررت تموم بشه
از این به بعد تو میشی راهنمای خواهرت مثل همین زمان که مهرسا
ازتوتمام کارهای رو الگو
برداری میکنه
خلاصه که ماه کوچولو بزرگ شدی وخانم شدی
خداروشکر که زنده ام وخدالیاقت این روداده این روزهای قشنگم ببینم
امروز هم 5اردیبهشت ماه 95 هست
تواین مدت طولانی هم نبودم ببخشید
حتی پیش خودم فکر میکردم وبلاگتون حذف شده بابت نبودن طولانیم
بازم جای بسی خوشحالی
امروز هم با کلی کار عقب مونده اومدم
دیدم حیفه نیام وننویسم
مهرسا خانم که شدی گوله نمک ازخدامیخوام عمری بده
وبراتوهم همچین جشن زیبایی بگیرم
عاشقتونم
فقط به عشق شما ها زندگی میکنم
این متن قشنگم چندوقت ییش به ذهنم تراوش کرد مثل قدیمها براتون تو
اینستا نوشتم
گفتم الان هم بنویسم اینجا تا شاید این چند خط بماند زمانی از من
یادگاری
(همیشه دلم میخواست دختر داشته باشم
اون هم نه یه دختر دوتا
یکی با موهای مشکی وچشمهای درشت همانند ماه وزیبارو.
یکی باموهای طلایی مثل خورشیددرخشنده .
دلم میخواست دخترداشته باشم ....
بنشینم شون روزانوانم وموهاشون روببافم تاقلبم آرام بگیره.
حالا که فکرش رو میکنم چقدر خدا دوستم داره وداشته که آ رزوم رو برآورده
کرده وبه من لیاقت داده مادرشدم .
دلم میخواهد برادخترهام تازمانی که درتوانم هست مادری کنم .
مادری باشم مثل مادر م مهربون باگذشت .صبور.
خدایاشکرت اولین هدیه زندگیم ماه رودادی ودومین خورشید.
اصلاخورشیدبایددومی می شد تاهرصبح چشمهاش رو باز می کنه ببینه
خواهرش ماه زودتر از اون بیدار شده
ومنتظر نشسته تاباهم دنیایی شادی رودرست کنن.
دلم میخواهدامشب فریاد بزنم ازته دلم خداروشکر کنم بابت شما بهونه
های زندگیم .
خواستم بیام بنویسم بعد مدتها برادخترهام برا ماه خورشید مامان
از خدا میخواهم براتون بهترینهارو رقم بزنه
#مهدیس #مهرسا #ماه #خورشید
این هم دل نوشته مامان
به یاد اینستا هم هشتگ گذاشتم
بوس بوس بوس
برم که کلی کار دارم