آغاز سال جدید 93 با ماه وخوسید مامان وبابا
سلام دخترهای نازم
شرمنده روی ماهتونم میدونم مامان خیلی بدی هستم
حدود 1ماه 9روزهست ازسال جدید میگذره ومن تازه تونستم بیام برا تبریک عید
عزیزهای مامان به خدا خیلی سرم شلوغه میدونم نازنینهای من یه قراری
گذاشته بودم بین خودم
باشماوروجکها که زود زود بیام وخاطرات قشنگ شما وروجکها رو ثبت کنم ولی
چه میشه کرد امان از
گرفتاری انقدر این روزها زود گذشته که دیشب بعد چند وقت تونستم بیام نت
ووبلاگ شما سرزدم دیدم
وایییییییییییییییی خیلی وقته تنتونستم بیام ازاون موقع تاالان عذاب جدان دارم
حسابی شرمنده شماها هستم
خلاضه بگذریم امیدوارم دیگه انقدر باتاخیر زیاد نیام برا آپ کردن
اول ازهمه بگم که وارد سال جدید شدیم هورااااااااااااا
مهدیس جونم که از روز 28 اسفند دیگه مدرسه نرفت
ماهم کارهای خونه تکونی مون تقریبا 20 اسفند تموم شده بود ودل نگرانی
بابت کارهای خونه نداشتم
فقط روزهایی پایانی سال خیلی درگیر مهرسا وروجک بودم عشق مامان از
1هفته پایانی اسفند تا الان
حدود 8تا دندون در آوردی که حسابی ضعیف شدی واز غذا خوردن افتادی ولی
عشقم مبارکت باشه
دیگه حسابی برا خودت خانم شدی
خلاصه توایام عید روزهای اول که طبق سنت هرساله رفتیم دیدن بزرگهای
فامیل خونه بابا جون اینها
ومامانی وباباحاجی بعدهم رفتیم وامسال عید کلی بزرگهای فامیل رو غافل
گیر کردیم وبهشون عیدی
خیلی قشنگ وجالبی دادیم یه تقویم دیواری چهار فصل با عکسهای
شمانازنازیها که رو هرسربرگ زده
بودیم که به کمک دوست خوبم معصومه جون تونستم درست کنم وبابا حامد
هم زحمت چاپ ودرست
کردنش رو کشید .
روزهای بعد هم طبق هر سال رفتیم دید وبازدید که حسابی امسال مهرسا
آتیش سوزوند و وروجک بازی
در آورد کلی هم به مهدیس خوش گذشت تو این روزها الهی دورش بگردم
از روز 6 عید هم رفتیم مسافرت به شهر زیبایی اصفهان به اتفاق مامانی وبابا
حاجی .خانواده خاله الهه
و خانواده دایی حامد .
تا روز شنبه 9عید هم اصفهان بودیم ومهدیس هم
حسابی کیف کرد وشهر زیبای
اصفهان رو دیدن کردیم وبه جاهای دیدنی اصفهان کلیسا .چهلستون .عالی قاپو .میدان امام
.پل
خواجو.سی وسه پل .رفتیم و عکس گرفتیم که انشالله سرفرصت میام
وعکسهای این روزها رو
میزارم یه اتفاق خیلی خوب دیگه هم که افتاد من توشهر اصفهان با دوست
خوبم مرجان قرار گذاشتم
وبعد از حدود دوسال که باهم چت میکردیم تو دنیای مجازی باهم قرار گذاشتیم
وهم دیگررو دیدیم ونی
نی های زمستونی 91خوشگلمون هم دیگر رو دیدن آرتین وروجک با مهرسابلا
کلی باهم عکس گرفتیم که وخوش گذشت
خلاصه بعد از اصفهان هم راهی روستایی پدری بابا حامد شدیم وبه شهر
آشتیان رفتیم واز اونجاهم به ده موسی
آباد رفتیم به اتفاق عمه ها تون تا روز دوشنبه اونجا بودیم
از روز 12 هم خونه بودیم ومهدیس خانم کمی به تکالیف نوروزی رسید وروز
سیزده هم تا بعدازظهر خونه
بودیم بعدهم رفتیم به سرزمین عجایب و شما وروجکها سیزده رو این جوری
گذرونید
اخه بابا امسال دوست نداشت جایی بریم برا تفریح چون شب شهادت حضرت
زهرا (ص) بود خیلی
دوست نداشت فقط به خاطر این که به شماها خوش بگذره رفتیم
خلاصه ایام تعطیلاتم باخوشی تموم شد و مااین روزها درگیر درسهای مهدیس
نازنازی هستیم
چون دیگه چیزی نمونده که مهدیس تعطیل بشه
مهرسا خانم شماهم که با کارهای جدیدت حسابی دل میبری
اول ازهمه بگم وروجک شدی ومیری رو مبلها وکوه پیمایی میکنی من وبابا یا
مهدیس باید
مواظبت باشیم که نکنه از اون بالا سقوط آزاد داشته باشی
تازگیهام که یاد گرفتی تابه مقصودت نرسی کاربد انجام میدی وشروع میکنی
به پاکوبیدن وجیغ زدن
خلاصه که کلی ازدست وروجک بازیهات میخندیم راستی اینم تایادم نرفته بگم
شمادوتاوروجک
انقدر باهم جورشدید که یه زمانهای هزار مرتبه خداروشکر میکنم که شمادوتا
انقدرهم دیگر دوست دارید
مهرسا جونم شماهرچی مهدیس میگه گوش میدی ومهدیس هم خیلی هواتو
داره
ونمیزاره تومهمونی ها کسی بهت زور بگه یا اذیتت کنه
خب دیگه این هم از اتفاقات این روزها که گذشت
امیدوارم یه وقت پیدا کنم وبیام زود زود برا گذاشتن عکسهای خوشگلتون
نفسهای من وبابادوستتون داریم یه
عالمه هرچی بگیم بازم کمه